حافظه عجیب حاج احمد کاظمی به روایت یک رزمنده
تاریخ انتشار: ۱۴ فروردین ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۴۷۰۳۲۴۳
خاطره زیر را ایشان در خصوص سردار شهید حاجاحمد کاظمی فرمانده لشکر ۸ نجف برایمان روایت کرده است.
عملیات بدر
اسفند سال ۶۳ در عملیات بدر دستم ترکش خورد. زخمم آنقدرها کاری نبود، اما برای پانسمان باید به عقب برمیگشتم. بچهها از من خواستند با آمبولانس به بهداری بروم، اما، چون توان راه رفتن داشتم گفتم آمبولانس بماند برای مجروحانی که حال وخیمی دارند و من با ماشینهای عبوری هم میتوانم خودم را به بهداری برسانم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
حاجی آمد
در همین زمان حاج احمد کاظمی با یک جیپ از راه رسید. ایشان تا بچههای لشکر خودش (لشکر نجف) را دید، آنها را شناخت و از ماشین پیاده شد. مجروحان نجف بلند شدند و گفتند که بچههای گردان فلان یا گروهان فلان هستند. من خیلی تعجب کردم که حاج احمد به عنوان فرمانده لشکر حتی رزمندههای گردان را میشناسد. ایشان یک به یک با بچهها خوش و بش کرد تا رسید به من. در آن تاریکی چهرهمان خوب مشخص نبود، اما ایشان گفت به نظرم شما از بچههای لشکر ما نیستید! گفتم نه من عبدالصمد جعفری از رزمندههای لشکر ۱۴ هستم. بعد پرسید مجروحیتتان چیست؟ گفتم دستم ترکش خورده است. دستم را گرفت و صلواتی فرستاد و گفت انشاءالله خوب میشود. بعد گفت اگر نیاز است این جیپ را بردارید و با آن به بهداری بروید. من پیاده به خط میروم، فقط یکجوری جیپ را به من برسانید. ما اصرار کردیم که شما به عنوان فرمانده لشکر به ماشین بیشتر نیاز دارید و بروید به کارتان برسید. ایشان هم وقتی اصرار ما را دید، رفت و ما هم با وسیله دیگری خودمان را به بهداری رساندیم.
فقط یک دقیقه
آن شب کل توقف حاج احمد و خوش و بش ایشان با ما پنج دقیقه بیشتر طول نکشید. با من که شاید در حد یک دقیقه حرف زد و همان چند جملهای را که عرض کردم بین ما رد و بدل شد. گذشت تا اینکه در اواخر دهه ۷۰ (۱۵ یا ۱۶ سال بعد) حاج احمد برای یک مقطع کوتاهی فرمانده لشکر امام حسین (ع) شد. ایشان برای بازدید به تیپ یک آمد. من هم با درجه سرگردی نیروی این تیپ بودم. افسرهای ارشد جلوی در ساختمان تیپ به خط شدند تا به فرمانده لشکر خوشامد بگویند. ایشان آمد و با ما مصافحه کرد. کوتاه با بچهها حرف میزد و رد میشد. به من که رسید تا احوالپرسی کردیم، اسمم را روی اتیکت لباسم دید. یک مکثی کرد و گفت چطورید آقای عبدالصمد جعفری؟ دستتان چطور است؟ تعجب کردم. گفتم دستم طوری نشده است. گفت بار قبل که شما را دیدم دستتان مجروح بود. سال ۶۳ در عملیات بدر شب شما را کنار یک جاده دیدم. همینطور که ایشان تعریف میکرد من خاطرات آن شب را به یاد میآوردم. واقعاً برایم عجیب بود که فقط یک دقیقه من را در تاریکی دیده و یک خوش و بش ساده کرده بود، اما در همان یک دقیقه دیدار نام و تن صدایم را در حافظهاش ثبت کرده بود و حالا بعد از سالها دوباره من را شناخته بود.
منبع : ایسنا
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردیمنبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: عملیات بدر شهید فرمانده لشکر حاج احمد یک دقیقه بچه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۷۰۳۲۴۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
یادی از شهید لشکر فاطمیون
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما، خبرنگار ما به سراغ شهیدی رفته است که از ابتدایِ تشکیل این لشکر در عملیات های مختلف آن نیز حضور داشته است.
شهید سیدمحمد حسینی؛ ۲۰ آذرماه سال گذشته در منطقه حلب سوریه به شهادت رسید.
کد ویدیو دانلود فیلم اصلی